.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
آقای استاندار ! سایه تحمیلی شبه روشنفکرانه را از چهره ی مدیریت عالی استان کنار زنید
مجتبی زارعی

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر گرامی جناب آقای دکتر ربیع فلاح
استاندار محترم مازندران
سلام علیکم
دل مالامال از اندوه و قلب مجروح اصحاب علم و فرهنگ و رسانه پس از استماع دشنام های مشاور استاندار متدیّن و دلسوز با چه تسلّی خواهد یافت؟! وانگهی این نوع دشنام ها و مهندسی واژه گان و استخدام کلمات از سوی مشاورت استانداری را باید چه "مبنا" و کدامین "روش" فهم کرد؟ چند صباحی است و نیز بخصوص در نوبه ی اخیر زبان همکار به اصطلاح روشنفکر شما به انواع زشتی آمیخته شد و قلوب مؤمنین و نخبگان را بدلیل مجاورت مشاورت استانداری با دریدگی کلام جریحه دار کرد.

دشنام ها، امر و نهی ها و استبداد رأی در مشاورت استانداری سوالی را در ذهنم پدید آورد که چطور می شود در کسوت ادّعاهای روشنفکرانه و تاریخنگاری، زبان رسمی استانداری را بدون ملحوظ داشتن جایگاه استاندار تا این درجه از زشتی آراست و این سرمایه اجتماعی تبری – اسلامی را به ادبیاتی ناپسند و خشونت گرا یانه تقلیل داد، این در حالی است که استانداری و زبان استان داری مازندران در دولت های مابعد انقلاب و در همه جناحها و رهیافت های سیاسی برخوردار از عفت تاریخی، رأفت، تدبیر و حکمت بود که در بیش از سه دهه ساخته شده و تکوین یافته است، هر چه جستجو کردم قادر به شناسایی تبار و شجره ی زبان مشاور در دولت موسوم به تدبیر و امید نشدم.

چه اینکه این زبان نه به لسان مؤدبانه رئیس محترم دولت یازدهم که مدعی اعتدال است شباهت دارد نه به زبان استاندار کنونی که لسانش آراسته به ادب و اخلاق است! باز جستجو کردم امّا حتی شباهتی بین زبان او و زبان چپ اسلامی و قاطبه اصلاح طلبان مؤمن مازندران نیافتم، هم آنها که از حیث سلایق اختلافاتی نیز با ایشان دارند اما حقّا و انصافا زبان این یکی که نمی دانم چرا به استخدام استانداری درآمده شاذّ و خاصّ است.

باز جستجو کردم و نیک دریافتم که این زبان همانا زبان روشنفکری سکولار و مستبد در تاریخ معاصر ایران است، زبان فاتحان مشروطه چی تهران را می گویم! زبان ملکم خان! زبان آخوند زاده! چه اینکه فقط با این زبان بی حساب و گستاخ است که می شود از رضاخان میرپنج و رضا قلدر بی سواد دفاع کرد و با دکتر حداد عادل در منظر و مرآی عموم به مناظره نشست که چرا خدمات رضاخان را نمی بینید؟! که چرا تاریخ را به رضا شاه فاسد که می رسید "ایدئولوژیک" می نویسید و سانسور می کنید امّا هر چه حداد می گفت که آقای مورخ! مگر بنا بر روایت انگلیسی ها، رضاخان مأمور و عامل اجنبی نبود؟! باز او که مجاهدت و تکاپوی شیخ مشروطه خواه مشروعه گرای طبرستانی ما را به نفع استبداد تفسیر می کرد و در این باره قلم فرسایی می کند مکرر در برابر حداد می گفت و هنوز هم می گوید که چرا به دانش آموزان ما دروغ می گویید و خدمات رضا قلدر بیگانه پرست را سانسور کردید؟! و باز حداد عادل می گفت اگر دزدی خوش تیپ و خوش پوش به سرقت منزل شما مبادرت کند، شما به مأموران انتظامی مراجعه نمی کنید و می گویید عجب سارق خوش هیکلی؟!

وانگهی از همه اینها مهمتر من امّا در عجبم او که مناسبات دین و دولت را در کشور ما ایدئولوژیک می داند و او که تاریخ نگاری را در جمهوری ایدئولوژیک ما مضّر و سمّ می شناسد و قرین سانسور معنایش می کند در دستگاه و استانداری جمهوری اسلامی چه می کند؟! مگر می شود استانداری و فرمانداری سکولار را در جمهوری اسلامی حتّی تصوّر کرد؟ و من اینجا بود که رمز پرخاشگری و این ذات پارادوکسیکالش را در تعلق تبارش به قبیله شبه روشنفکری یافتم که تاریخش غالبا استبدادی و دیکتاتوری است. این جریان که او به دفعات خود را شارح و موّرخ و مفسّر آن می داند فقیه و مجتهد آزادیخواه هفتاد ساله ما؛ شیخ فضل الله نوری را مؤید استبداد می شناسد امّا رضاخان را خادم ملّی معرفی می کند؛ تقسیم کار کرده اند! او در مناظره ها با حداد و دیگران از مضایق ایدئولوژیک تاریخنگاری و شستشوی مغزی دانش آموزان و خدمت موهوم رضاخان میرپنج می گوید و آن یکی که "ماشاالله"! در خدمت بی بی سی و رسانه های ضد انقلاب خارج نشین به صراحت می گوید رضا شاه "قهرمان ملّی انقلاب مشروطه است" از این رو بود که براستی برایم پرسشی پدید آمد که آیا می شود به رضا شاه دل بست و امّا در همان حال مؤدب و آزادیخواه بود؟! آری ! من از این تبار شناسی فهمیدم که صدای پای استبداد در مشاورت استانداری هویدا شده است! استبدادی که هیچ سنخیتی با استاندار ما ندارد. 


با همین رگه های استبداد در معرفت شناسی تاریخی است که اگر افراد با تو، هم رأی نباشند یا باید حذف شوند و یا هرزه گو و فاحشه و ... خطاب شوند؟ وقتی کسی تکاپوی مجتهد طراز اول تهران را به خاطر عدم فهم چهارچوب ها و روشهای قواعد فقه سیاسی و تفکر اصولی و اجتماعی فقهای شیعه، پشتیبانی از استبداد تفسیر کند و بگوید "شیخ فضل الله و مواضع روحانیت سنت گرای افراطی در جهت حفظ وضع موجود و خدمت به استبداد مطلقه بود؛ شیخ فاقد طرح و برنامه و بی تصور از کمال مطلوب بود" نتیجه می گیرد: مخالفت شیخ فضل الله با مشروطیت، خواه نا خواه به سود استبداد بکار گرفته شد" شاید با اتکّا به همین تفکر بعدها در ناسیونالیسم لیبرال – سکولار متعلق به گروهک نهضت آزادی بود که به خاطر بد فهمی و صد البته به جهت بیگانگی با عنصر دفاع و غیرت و بی اعتنا به رفع تجاوز مندرج در فقه سیاسی تشیع در بیانیه حزبی خود در آستانه ی فتح فاو به دست بروبچه های با صفای لشکر 25 می نوشتند که "حرکت رزمندگان و شهدای ایران در جنگ ایران و عراق فعالیتی قهرمانانه به سود اسراییل است!!" او که از رضا خان تجلیل می کند و شیخ ما را سود استبداد تبیین می نماید نمی گوید شیخ چه منافعی در این کار برای خویش جمع کرده است؟! موّرخ سکولار ما نمی داند آن روز که تهران زیر پای فاتحین و مجاهدین مشروطه چی اعم از ارمنی و غیر ارمنی می لرزید و وقتی به شیخ گفتند برای حفظ جانش پرچم روس و انگلیس را بر بام خانه خود بیاویزد با صراحت و شجاعت گفت: آیا جایز است برای من به جهت حفظ نفس خود به کفار پناهنده شوم و پرچم اجانب را بالای منزلم بزنم؛ من در انظا ر اجانب و کفار از طراز اول علمای اسلام محسوب می شوم، باشم یا نباشم! و اگر من برای حفظ جانم پرچم کفار را برسر خانه ام بزنم مثل این است که اسلام پناهنده به کفر شود، برای عالم اسلامیت ننگ می دانم که در تاریخ کشور و اسلام بنویسند یک نفر از علمای اسلام، پس از هفتاد سال خدمت به عالم اسلامیت از ترس مرگ پناهنده به سفارتخانه فرنگ شده، برای من مرگ از این تحصّن خوش تر است! لااقل یکی بگوید یک آخوند طبرسی (مازندرانی) و من تَبَعِ او مخالفت کردند. " کجاست شیخ ما که ببیند دنباله های مشروطه چی های تهران که در مناظره ها و مکتوبات خود سینه چاک خدمات رضا خان و روشنفکران سکولارند شیخ مظلوم را مدافع استبداد و رضاقلدر را قهرمان و خادم ملّی معرفی کرده اند؟!

استاندار محترم و متدین! این چه رازی است که یکی مثل مرحوم آل احمد نعش آن بزرگوار بر بالای چوبه دار میدان توپخانه تهران را علامت استیلای غربزدگی در این سامان می داند اما این دیگری که اکنون زیر تابلوی مشاورت استانداری استبداد رأی به خرج می دهد هم او را مدافع استبداد مطلقه ؟! او چه فهمی از فقه سیاسی شیعه دارد؟ او حداکثر می تواند حول نیاکان خود؛ روشنفکران و موّرخین سکولار حرف بزند و درباره خدمات موهوم آنها فتوا صادر کند و آشفتگی و عصبانیت خویش را از اسناد خیانت قاتلان شیخ و مزدوری رضاخان و خیانت ملکم خان و آخوند زاده و تقی زاده ها فریاد کند و نیز از تحیّر عبدالطیف شوشتری در تحفه العالم، میرزا ابوالقاسم خان ایلچی در حیرت نامه و ابراهیم بیگ در سیاحت نامه و ... خود نیز حیرت کند و از روی دست ناظم الاسلام کرمانی، یحیی دولت آبادی و ملک زاده ها، شیخ ابراهیم زنجانی و کسروی ها تاریخ سازی نماید اما حق ندارد بگوید: "ما آزادی، اندیشه، وطن دوستی و ملّیّت و نهادهای دمکراتیک را از همین جماعت سیّاح خود باخته فرنگ دیده، اخذ نمودیم و ملیّت و حریّت علمای اصولی شیعه را حاوی مفاهیمی سبک و سخیف معرفی کند، او حقّ دارد بگوید و بنویسد و این خود از دستآوردهای نظام سیاسی اسلام و جمهوری ایدئولوژیک به معنای اسلامی و غیررضاخانی و اساسا غیر پهلویستی ماست امّا حق ندارد با همان ادبیاتی که بر شیخ شهید می تاختند و می تازند اصحاب فرهنگ و رسانه را بنوازند و تحدید و تهدید نمایند و چون با او قرابتی گفتمانی ندارند در زمره ی فواحش دسته بندی کند! خوب که دقت کردم یاد ادبیات موهن مشروطه چی ها افتادم گو اینکه بنابه قول دکتر سیمین دانشور؛ همسر مرحوم جلال آل آحمد گفته است که :"ادبیات دوره مشروطه ادبیات فحش خواهر مادر است."

آقای استاندار! کیست که نداند عزل و نصب مدیران، فرمانداران و بخشداران و ... جزوی از اختیارات جنابعالی است! و مگر اکنون صد و چند روز که از دولت یازدهم و اندکی کمتر از همین وقت از استانداری آن جناب می گذرد کسی شما را از اختیارات قانونی خویش مسلوب الاختیار کرده است؛ سخن اصحاب فرهنگ و رسانه در انذار از اشاعه بی عفتی و دشنام در کلام مشاورت استانداری و بیان این نگارنده بی مقدار در تحذیر استاندار متدین و دلسوز از سایه سنگین استبداد روشنفکرانه و سکولاریستی بر سیمای استاندار است.


سکولاریسمی که من در دستگاه شناختی حاکم بر مشاورت استانداری بدان انذار می دهم نه به عنوان نوعی بهتان و تهمت و یا متّصف ساختن یک فرد به براندازی و فعالیت لزوما ضد انقلابی در حوزه ی عمل است که خود ایشان نیز نیک می دانند این یک دعوی روش شناختی است، مسلک و روش وی و تبارش به صراحت این است که نمی توان نظام و آموزشی ایدئولوژیک داشت، آنها اعتقاد به جدایی دین و دولت دارند، او و دوستان تاریخنگارش رهیافتی سکولار به حوزه فرهنگ و آموزش و سیاست دارند، من در همین جا افکار عمومی را گواه می گیرم و جنابعالی را به عنوان یک کارگزار متدین و مسلمان و پیرو خط امام و رهبری ناظر این ادعا قرار می دهم که اگر او به پیوند کشورداری با مشی ایدئولوژیک نظام و ضرورت برنامه ریزی های ایدئولوژیک معتقد و مقرّ باشد قطعا در اطلاعیه ی بعدی ام از ایشان عذرخواه باشم، گو اینکه اینها که گفتم بدان معنی نیست که وی خدایی ناکرده فردی غیردیندار است بلکه مقصودم آن است که در پندار اینان نباید در حوزه ی اجتماعی و فرهنگی و آموزشی و هنری به عنوان یک نظام سیاسی و برنامه ریزی ایدئولوژیک مداخله کرد و اساسا بقول آنها ایدئولوژیک کردن آموزش و فرهنگ ناشدنی است.

 

خیال باطلی که در هیچ نظامی بخصوص لیبرال – دموکراسی کمترین جایی ندارد ملاک و مناط این جماعت مفاهیم مدرن است چه اینکه همو می گوید: مجتهدین طراز اول و اصولی ما وقتی می گویند حریّت، مقصودشان صرفا آزادی در سنّت قدما است، در حالی که شیخ ما می گوید "مراد به حریّت، حریّت در حقوق مشروعه و آزادی در بیان مصالح عامّه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند بر آنها مقرر است مطالبه نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه ی منکرات شرعیه و هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد" براستی آیا این تفکر حاوی فلسفه سیاسی مترقی و نوعی سبک زندگی سیاسی و حقوق شهروندی و مدنی بومی نیست؟

چگونه می شود این فرد را مؤید و کمک کار استبداد محمد علیشاهی امّا جرثومه فسادی مثل رضا قلدر را خادم ملّی و یا قهرمان ملّی نامید؟ آیا می شود داستان های راستان و غم انگیز تاریخ پیرامون رضا خان، سرپاس مختاری و پزشک احمدی را فراموش کرد؟! آیا آن گونه که او می پندارد شیخ ما فاقد فلسفه سیاسی و نظام مطلوب امّا ملکم خان و تقی زاده ها حاوی طرح مطلوب بودند؟! آیا جمهوری اسلامی ایران و تأسیس شورای نگهبان قانون اساسی مترقی ما حاصل مبارزات مجتهدین طراز اول شیعه مثل شیخ طبرستانی ما آیت الله حاج شیخ فضل الله لاشکی کجوری نوری نبوده است؟

اگر به قول او تکاپوی شیخ، مؤید استبداد امّا تکاپوی رضاخان بیگانه پرست حاوی خدمات به ملّت ایران است و نباید از نظرگاه دانش آموز ایرانی مخفی باشد پس چرا مرحوم علاّمه ی نایینی چندی پس از شهادت این عزیز طبرستانی هرگز دیگر، نامی از مشروطه بر زبان نیاورد و پی در پی از آن دوران استغفار می کرد و حتی با پرداخت یک لیره نقره یا پنج لیره ی عثمانی، ملازمان خویش را به جمع آوری نسخ کتاب تنبیه الامّه و تنزیه الملّه وادار می نمود؟! یا چرا مرحوم آخوند خراسانی که شهید انحراف مشروطه هم می خوانندش از وقایع ما بعد مشروطه به خصوص بردار کردن شیخ متألّم و متأثّر شده و می گفتند "سرکه انداختیم شراب شد؛ می روم ایران خمره اش را بشکنم"؟!

چرا رنج و اندوه شیخ عبدالله مازندرانی ما را که از مشایخ ثلاثه نجف و از مؤیدّین اولیه مشروطه بود فراگرفت و چهارده ماه پس از شهادت شیخ طی رنجنامه ای دسیسه های ضد اسلامی جناح تقی زاده را مورد عتاب و اعتراض قرار داد و صد البته می دانیم که مورخین سکولار آنگاه که می خواهند به خیال خویش ذات و اساس مشروطه را با فتاوی روحانیت اسلام نزد عوام مشروعیت بخشند و کلاه مردم را بردارند با نام بردن اسامی آنها و ردیف کردن شان در برابر شیخ بر این مظلوم تاریخ می تازند اما در تک نگاری های خود همان علمای شیعه را به کم خردی، کم سوادی و فقدان بینش متهم می نمایند؟!

ضیاءالدین درّی می گوید به شیخ گفتم چرا بار نخست مشروطه را تأیید و نوبه دوم آنرا حرام کردی؟! دیدم اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: من والله!با مشروطه مخالفت ندارم با اشخاص بی دین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند؛ روزنامه ها را که خواندید که چگونه به انبیاء توهین می کنند، من عین همین حرفها را در کمیسیون های مجلس شنیدم! من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده قسم خوردم که مخالف مشروطه نیستم، معاندین گفتند این قرآن نبوده بلکه قوطی سیگار بوده است؟!

آقای استاندار! نیک می دانیم که جناب عالی به امام خمینی ره عشق می ورزید! امام می گوید: "مرحوم شیخ فضل الله نوری رحمه الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، قوانین، باید موافق اسلام باشد، متمّم قانون اساسی از کوشش ایشان بود." مشاور شما می گوید: تکاپوی شیخ حمایت از استبداد مطلقه بود! امام خمینی ره می گفت:"شیخ در راه مشروطه ی مشروعه و تأسیس قانون اساسی و متمّم مشروطه شهید شد." مشاور شما می گوید:خدمت شیخ در راه تثبیت استبداد مطلقه بود؟! آیا همه اینها که گفتیم بر دوراندیشی ها، تدبیر، کیاست و حکمت شیخ گواهی می دهد یا کمک کاری آن فقیه به استبداد؟! آیا شایسته است اتهام زننده بر آزادمنشی اسلام خواهانه شیخ بر طریق استبداد مطلقه، مشاورت استانداری منبعث از میراث امام خمینی ره را تصدی نماید آنهم در سرزمینی که در تکوین و تکوّن نظام اعتقادی و سیاسی شیعی، شهره آفاق است؟! اینجا سرزمین ابن شهر آشوب است اینجا موطن علاّمه شیخ طبرسی و جلیل طبری و مأوای علامتین عبدالله و حسن زاده آملی و دیگر فقهای نامدار شیعه است.

آقای استاندار! بگذارید تفسیر عمومی و وجدانی و غیر تحریفی تاریخ در فرهنگ عمومی مازندران همانی باشد که پس از آن واقعه ی غم انگیز تاریخ از عالمان ربانی این جغرافیای مقدس مضبوط مانده است؛ اندر احوالات آیت الله حاج شیخ مهدی امامی امیرکلایی مازندرانی پس از شهادت شیخ را می گویم نه تفسیر مشاورت استانداری از شیخ را، شیخ مهدی رضوان الله علیه! هم او که یکی از شاگردانش، امام خمینی بود! و نقل است که هر گاه آیت الله العظمی بروجردی که رضوان خدا بر او باد با درشکه از منزل به محل درس و زیارت و نماز می رفت؛ بین راه هر جا که به حاج شیخ مهدی ره برخورد می کرد از درشکه پیاده می شد و آن جناب را در آغوش می گرفت، آیت الله جوادی آملی حفظه الله می گوید شیخ مهدی ره فاجعه بردار کردن شیخ فضل الله را در راستای واقعه ی کربلا می دید و اشک می ریخت، نقل است شیخ مهدی در پاسخ مرحوم حائری رضوان الله علیه که از ایذاء و آزار روحانیت از سوی رضاخان ناراحت بود گفت: "حضرت آقا! دور افتادید! عمامه ها را وقتی از سر روحانیت برداشتند که مرحوم شیخ فضل الله را بردار زدند! عمامه آنروز برداشته شد"! همو نقل می کند هنگام انتقال شیخ به پای چوبه دار در آن دادگاه فرمایشیِ مشروطه چی های سکولار و در کنار دست یپرم خان ارمنی، شخصی نزد شیخ رفت و گفت : بگو مشروطه صحیح است از اعدام تو صرف نظر خواهیم کرد که شیخ فرمود : اگر فضل الله بگوید نماز خواندن جایز نیست آیا می شود جایز نباشد؟! اگر پیامبر (ص)، معروف را معروف و منکر را منکر بداند و فضل الله بگوید منکر معروف است آیا چنین می شود؟! آنگاه با صدای بلند فرمود: مشروطه حرام است، حرام است، حرام است.

آقای استاندار! نگارنده حداقل ده سال از عمر خود را در ستاد مرکزی وزارت کشور گذرانده و با آیند و روند دولتها آشناست، عزل و اخراج خویش از معاونت وزارت بدلیل مقابله با جریان انحرافی دولت ماقبل را نیز در حافظه دارد با این حال، این امور را جزو اعتباریات می شناسد و این که چه کسی فرماندار، معاون استاندار و مدیر فلان و بهمان شود صاحب اهمیت نمی داند، مهم حرکت بر مدار قانون، اصلاح امور و عمران و پیشرفت مازندران و بسط ید مردمان این سامان است که الحمدالله جنابعالی برغم هیاهوهای این روزهای جریان روشنفکری سکولار در استان در گفتارهایتان بر آن صحّه گذاردید و حتی توقف خویش را در این سمت، مشروط بر حصول به تحول اساسی استان طی دو سال آینده اعلام کردید اما همانطور که قبل از تعیین استانداران در دولت یازدهم و نیز روزهای ماقبل استانداری جنابعالی در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی تولیدنیوز گفتم؛ نگرانی مهم سایه ی سنگین سکولاریسم و استبداد روشنفکرانه بر سر مدیریت عالی استان خواهد بود! اکنون نیز متواضعانه می گویم برخی از این جماعت فضای پس از انتخابات حماسی 24 خرداد را همانند مشروطه چیان فاتح تهران در زمانه شیخ تصور کنند و با ارعاب روشنفکرانه و استبداد رأی در مسیر فعالیت توأم با متانت استانداری اخلال نمایند که همه می دانیم گفته اند و خوب و درست گفته اند که : "خیلی زود دیر می شود". اگر مرحوم علامه نایینی که رضوان خدا بر او باد از ما بعد مشروطه متألّم و متأثّر می شود و اگر...، این آموزه نباید مجدد ا درباره استبداد روشنفکرانه مورد آزمون قرار بگیرد، چه اینکه اگر کسی در "خدمت" رضاخان بنویسد بناچار باید در "خیانت" شیخ شهید ما بنگارد و اگر چنین است ما را و شما را با او چه کار و او را با استانداری ایدئولوژیک ما چه قرابتی است؟!

از فعال رسانه ای و متدین کارآزموده؛ برادر مظفری که اخیرا تعامل استانداری با اصحاب فرهنگ و رسانه را به او سپرده اید نیز می خواهم تا نگذارد استاندار مبادی آداب و متدین که به تحول بنیادین اقتصادی – اجتماعی در این سامان می اندیشد بیش از این از سوی استبداد روشنفکرانه مصادره ی به مطلوب شود چه اینکه زبان تاریخی استانداری در جمهوری اسلامی با تبار تاریخی و زبان روشنفکری سکولار و مستبد متفاوت و متعارض است .

دست آخر هم بگذار تا به مثابه ی ردّمظلمه و اعطای کفّاره ی گناهم بر این سطور که چند بار و بناچار اسم منحوس عامل انگلیس و خائن به وطن؛ رضاقلدر را در کنار نام مبارک مجتهد طراز اول تهران؛ آیت الله حاج شیخ فضل الله لاشکی کجوری نوری آورده ام روضه ی شیخ شهید؛ این مغضوب دیکتاتور ها و روشنفکران سکولار را برایتان بگویم؛ روضه ای که بی شباهت به روضه ی ابی عبدالله الحسین ع نیست و مو بر تن هر آزاده راست می کند و ضجّه از نهاد هر انسانی بلند می کند:

... یازده رجب بود گروهی مسلح و تروریست مشروطه چی اعم از مجاهدین قفقازی - ارمنی و غیر ارمنی به خانه مجتهد طراز اول تهران ریختند، شیخ را دستگیر کردند، پیرمرد هفتاد ساله طبری را از میان پیکرهای بردار شده برخی مخالفین در میدان توپخانه عبورش دادند، دادستان قلابی و مزدور؛ شیخ ابراهیم زنجانی و یپرم خان ارمنی مسوول این محاکمه بودند. مدتی از زمان بازجویی می گذشت، در ضمن استنطاق، حضرت آقا اجازه نماز خواست، اجازه دادند، آقا عبایش را روی صحن اتاق پهن کرد و نماز ظهرش را خواند اما اجازه نداند نماز عصرش را بخواند، دورباره بازجویی شروع شد، شیخ با یک اقتداری از حاضرین پرسید: یپرم خان کدام تان هستید یپرم خان گفت منم! او نیز گفت: شیخ فضل الله تویی؟! آقا گفت بله منم! و تو بودی مشروطه را حرام کردی؟ آقا جواب داد بله! من بودم و تا ابدالدهر حرام است؛ مؤسسین این مشروطه همه لامذهب صرف هستند و مردم را فریب دادند!

آیت الله العظمی جعفر سبحانی از مرحوم آقا میرزا مجید واعظی و او از پدرش نقل می کند که شیخ در پای دار زیر لب زمزمه می کرد که : با مسجد و منبر نبود دعوی توحید منزلگه مردان موحد سرِدار است.


شیخ هیچ از خود ضعف نفس نشان نمی داد، عجز و ناله نکرد، جمعیت هلهله می کرد، با اینکه شیخ آن روزها بیمار بود و از ناحیه پا نیز بخاطر ترورش در ماهها قبل، می لنگید اما مقابل طناب دار سستی نشان نمی داد، سپس رو کرد به جمعیت در حالی که شهادتین می گفت با انگشت سبابه به حاضران اشاره کرد و فرمود: هذا کوفه الصغیره؛ تشبیه مردم وقت تهران به بی وفایان کوفه عمیقترین و مظلومانه ترین حرف آن لحظات شیخ بود! یوسف خان ارمنی که قبلا عمامه و عبای شیخ را به سویی پرتاب کرده بود طناب را به گردن این مجتهد هفتاد ساله انداخت، با اشاره ی فرمانده موزیک چیان، دسته ارکستر شروع به نواختن مارش نشاط انگیز نمود، آقا سر به آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا! تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم، به قرآن تو قسم خوردم گفتند قوطی سیگارش بود!

خدایا ! تو خودت شاهد باش مؤسسین این اساس، لامذهبین هستند؛ محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر و ادامه داد که : از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه برخواهند داشت!" چهار پایه را از زیر پای آقا کشیدند، طناب را بالا کشیدند، گرد و غبار میدان را فراگرفت، دست زدند! هورا کشیدند! و مبارک باد می گفتند! قفقازیها و ارمنی ها و مجاهدین زیر جنازه ی آقا می رقصیدند! حالا کم کم صحنه دلخراش مواجهه ی یزیدیان با ابی عبدال?

ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

نا شناس 16 آذر 1392
از ستون یادداشت به وسط بیاور
نا شناس 16 آذر 1392
عجب مطلب توپی هست.
نا شناس 16 آذر 1392
بسم الله
هر چند طولانی، لیک بسیار خوب قلمی گردید.
پلشتانی دون صفتی مثل...که استانداری را محل کینه ورزی خود از دین و امام و ولایت فرض نموده اند بدانند ؛ قطعا دستگاه شریف قضاء آنان را به سزای اعمال کثیف و ننگینشان خواهند رسانید.
صد ق الله
نا شناس 16 آذر 1392
مرحبا جناب دکتر زارعی
انشاالله جای نگرانی نیست و استاندار دولت تدبیر تدبیر می فرمایند و مشاور و معاون تحمیلی را تادیب می فرمایند.
مازنی 16 آذر 1392
بسیار عالی،استاندار محترم هرچه زودتر باید استانداری را از وجود چنین .... پاک کند تا شعار دولت اخلاق گرا را در واقعیت لمس کنیم..
میثم 17 آذر 1392
متن بجایی بود/ دفاعیه ای به گزافه گویی های آقای مشاور یاصطلاح فرهنگی ورسانه ای که نه راه تعامل با رسانه ای ها رو بلده نه از فرهنگ ایران اسلامی را ...!
خدا بخیرکنه
پای درس علی(ع) 17 آذر 1392
امیرالمومنین علی(ع) خطاب به جابربن‌عبدالله انصاری:
ای جابر!
استواری دین و دنیا به چهار چیز است:
- عالمی که به علم خود عمل کند
- و جاهلی که از آموختن سر باز نزند
- و بخشنده‌ای که در بخشش بخل نورزد
- و فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد...
نهج‌البلاغه - حکمت 371
سلیمی 17 آذر 1392
تحلیل درست حسابی بود، مطالب پرمعناو با منصفانه، منطقی واصولی
نا شناس 17 آذر 1392
استاندار محترم به خناسان تذکر جدی دهد . و الا با واکنش جدی امت خداجوی مواجه خواهد شد
احمدی از قائمشهر 18 آذر 1392
تحلیل عالی بود. انشاء الله استاندار محترم دولت تدبیر و امید برای تنویر افکار عمومی دستور به بررسی و تهیه پاسخ مناسب خواهند داد.
امير 19 آذر 1392
شما مگر چه کاري براي اين مرز و بوم کرديد؟
نا شناس 20 آذر 1392
مگر رئیس جمهور و استانداران منتسب به شما در قبال تصمیمات خود به مردم پاسخگو بودند که این گونه اظهارنظر می نمایید؟

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.045 seconds.